امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

دفتر خاطرات امیرعلی جون عشق مامان و بابا

عکس های 5 ماهگی امیرعلی جون

1393/2/31 11:41
نویسنده : مامان خانومی
1,320 بازدید
اشتراک گذاری

عکس های ۵ ماهگی امیرعلی

توانایی های امیر علی 4/5 ماهه:

عزیز دلم توی این ماه شما می تونی راحت چیزهایی رو که بهتون می دیم رو بگیری و هر وقت که می گیری سریع می بری طرف دهانت که بخوریشخوشمزه ( ای شکمو)

وقتی بهت می گیم دست بده دستت رو می یاری جلو که یاالله بدی. بوس( فدات بشم انقدر باهوشی)

وقتی شما رو به پهلو می خوابونیم دمر میشی.تشویق

الان کمی غلت می خوری پسر بازیگوشم.چشمک

 

 

پسرگلم اولین روز 5 ماهگیت رو با رفتن خونه عمه حمیده اغاز کردی این اولین باری بود که می رفتی خونه عمه شون اونجا اگر چه دو سه ساعت بیشتر نبودیم اما بهمون مخصوصا به شما خیلی خوش گذشت و پسر خیییییییلی خوبیییییییییییییییییییی بودی. 

امیر محمد هم بهت پشبند و نی نی لای لای بچه گی هاش را داد. 

حالا شب ها تو پشبند می خوابی و از شر پشه های بد راحت شدی.

 

سومین روز 5 ماهگی

مامان به مناسبت ماهگردت کیک پخت به نظر خودم که خوب نشد اخه خیلی هول هولکی شد چون می خواستم تا خوابی این کار رو انجام بدم. چون وقتی بیداری دوست داری مرتب یا بغلت کنم یا با شما بازی کنم.

اینم عکس کیکت. اینم بگم که همون شب بابایی و باباحاجی شون امدن خونمون.

اینم عکس اون شب وقتی مهمون ها رفتند.

یک روز رفتیم خونه مامانیشون و مامانی به پاهات حنا بست. 

این عکس پسر پا حنایی من:

یک روز توی حیاط خونه:

وقتی اخم هات تو همه خیلی شبیه بابا حامد میشی خنده

پسر گلم زودتر از همه آماده شده اینجا نشسته منتظره که زودتر بریم خونه بابایی شون.

امروز دقیقا 4 ماه و 19 روزه شدی گلم. منم برای اولین بار گذاشتمت توی روروئک کلی ذوق کردی .

امیرعلی سوار موتور دایی

 

عکس هایی که به سفارش مامانی اقدس از شما گرفتم.

 

 

اگه تونستید امیر علی رو پیدا کنیدسوال

 

یک شب که بابا حامد خواب بود  هر کاری می کردم شما نمی خوابیدی برای همین کنار بابا خوابوندمتون و رفتم مسواک بزنم اما وقت برگشتم دیدم شما دست بابا حامد رو گرفتی و خواب رفتی و بابا اصلا بیدار نشده بود.

 

 

و عاشق توپ بازی کردنی...

 

 

 

25 اردیبهشت رفتیم تهران خونه خاله شون که خاله جون متوجه شد که داری دندون در می آری و جاش رو به ما نشون داد و ما کلی ذوق کردیم...خنده

 

معولا عصرها می برمت پارک نزدیک خونه تا بابا حامد بتونه درس بخونه اخه همش دوست داره با شما بازی کنه ... تو پارک انقدر بچه هست که نمی دونی به کدومشون نگاه کنی و از تکان خوردن برگ درخت ها هم خوشت می یاد و تا مدت ها بهش خیره مشی.

 

 

 

فدای پسر گلم که یک دنیا دوستش دارم.

 

 

 

 

 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مرجان
23 اردیبهشت 93 0:42
سلام مرضیه جون'خوبی؟کجایی دختر دلمون تنگه واسه تو و امیر علی هزارماشاله چقدر ماه شده پسرت'چه بزرگ شده 'از طرف من حسابی ببوسش یادش بخیر اون روز که عکس بعد تولدشو دیدیم ... بچه ها چه زود بزرگ میشن'هم حس خوبیه هم دل آدم میگیره (ببخش اگه دوبار کامنت گذاشتم نمیدونم قبلیه ثبت شد سلام عزیزم مرسی. همش می یامدم تو قسمت 4 ماهگی عکس می گذاشتم نمی دونم دیدی یا نه؟ یک هفته هم کامپیوترم خراب شده بود. با موبایل می امدم می دیدم. متین هم ماشالله خیلی بزرگ میشه. بچه ها بزرگ می شن و ما پیر. وقتی به عکس های تولدشون نگه می کنی گذشت زمان رو خیلی خوب حس می کنی.
سمیه
24 اردیبهشت 93 0:56
بالا7ره بعداز سالها پست بدون رمز بود و عکسای امیرعلی رو دیدم ماشالاه خیلی ناز شده
رویا
24 اردیبهشت 93 10:38
سلام عسیسم خوبی؟ پسرگلمون خوبه؟ ماشالله چه ناز قندعسلمون ایشالله همیشه سالم باشیدعزیــــــــــــــــــزم
رویا
24 اردیبهشت 93 10:39
مامان خانومی به ما هم رمز میدی؟
مامان فریده
24 اردیبهشت 93 16:08
ماشالله چه پسری شده امیر علی جون از طرف من و آرتا ماچ محکم بکنش مرسی گلم.
مامان عاطی(مرجان)
29 اردیبهشت 93 13:31
فریده جون عکسهای جدیدی که تو قسمت 4 ماهگی گذاشتی رو دیدم'خیلی ناز بودن'خصوصا مراسم گل غلتان'انشاله امیر علی همیشه سلامت باشه خوش به سعادت امیر علی که کنار پرچم گنبد بارگاه قمر بنی هاشم عکس گرفته'من عاشق حضرت ابوالفضلم اگه میتونی عوض من این پرچم مقدس رو ببوس و برام نیت کن که قسمتم بشه برم پابوس امام حسین و قمر بنی هاشم امیر علی گلتو ببوس